موضوع آزاد
اینجا من و شما آزادیم تا هر چی تو دلمونه بگیم.موضوع آزاده!
شنبه 31 فروردين 1392برچسب:کودکی, :: ::  نويسنده : محمدرضا

یک دو سه چهار می شمردم تک تک

بی تاب پی تو می دویدم با شک

حالا که بزرگتر شدم می فهمم

تمرین جدایی است قایم باشک

جمعه 30 فروردين 1392برچسب:برف, :: ::  نويسنده : محمدرضا

آرزوی قشنگی ست؛

داشتن ردپای تو کنار ردپای من،

بر دشت سپید پوشیده شده از برف؛

هنوز اما نه برف آمده و نه تو....

پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:معنی عشق, :: ::  نويسنده : محمدرضا

دختر 5 ساله ای از برادرش پرسید: 

 

معنی عشق چیست ؟؟

 

برادرش جواب داد:

 

عشق یعنی تو هر روز شكلات من رو ،

از كوله پشتی مدرسه ام بر میداری،

و من هر روز بازهم شكلاتم رو همونجا میگذارم ...

سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:خاطره ها, :: ::  نويسنده : محمدرضا

در گذرگاه زمان

خیمه شب بازی دهر

با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد

رنگها رنگ دگر می گیرند

و فقط خاطره هاست

که چه شیرین و چه تلخ

دست نخورده به جا می ماند

 

دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:امام زمان, :: ::  نويسنده : محمدرضا

اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترسی نداریم،

جواب شما این است که چرا به انجام واجبات

و ترک محرمات ملتزم نیستند؟

او به همین از ما راضی است؛

زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات»؛

پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد،

ترک واجبات و ارتکاب محرمات،

حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.

آیت الله بهجت

یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:دعا, :: ::  نويسنده : محمدرضا

همیشه دعا کنید :
چشمانی داشته باشید
که بهترین ها را در آدم ها ببیند
قلبی،که خطاکار ترین ها را ببخشد
ذهنی،که بدیها را فراموش کند
و روحی که هیچگاه ،
ایمانش به خدا را از دست ندهد . .
.

یک شنبه 24 فروردين 1392برچسب:مادر, :: ::  نويسنده : محمدرضا

افتادن و پرپر زدنم دست خودم نیست 

شب تا به سحر سوختنم دست خودم نیست

آخر چه کنم لاغریِ زود رَسَم را

پیری و شکسته شدنم دست خودم نیست

دستم دو سه ماه است نخورده است به کاری

انگار کنار بدنم دست خودم نیست

این موی سپید پسرم قلب مرا سوخت

شرمندگیم از حسنم دست خودم نیست

اَسما کمکم کرد که آرام بیفتم

افتادن و برخاستنم دست خودم نیست

هر بازدَمی باز کند زخم تنم را

خونی شدن پیروهنم دست خودم نیست

از درد شدید است مرا ضعف گرفته

اینقدر عرق ریختنم دست خودم نیست 

از عاطفه ی مادریم خُرده مگیرید

گریه به گلِ بی کفنم دست خودم نیست

جمعه 23 فروردين 1392برچسب:سکوت, :: ::  نويسنده : محمدرضا
بعضی وقتا سکوت میکنی
چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرفی بزنی ...
بعضی وقتا سکوت میکنی
چون واقعاً حرفی واسه گفتن نداری ...
گاه سکوت یه اعتراضه ،
گاهی هم انتظار ...
اما بیشتر وقتا سکوت واسه اینه که
هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو تو وجودت داری،توصیف کنه

سکوت زیباست اگر درست ببینی

 

 

دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:خدا, :: ::  نويسنده : محمدرضا

   خدا تنها روزنه امیدی است

که هیچگاه بسته نمی شود

تنها کسی است که با دهان بسته هم

می توان صدایش کرد

و با پای شکسته هم می توان به سراغش رفت

تنها خریداری است که اجناس شکسته را

بهتر بر می دارد و بیشتر میخرد

او تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند

و وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید

او تنها سلطانی است که با بخشیدن

آرام می گیرد نه با تنبیه . . . !!!

یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:خدا, :: ::  نويسنده : محمدرضا

 

دانشجویی به استادش گفت:
استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم آن را عبادت نمی کنم.
استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت : آیا مرا می بینی؟
دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.
استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید
!

 

شنبه 17 فروردين 1392برچسب:دنیا, :: ::  نويسنده : محمدرضا

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت

دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت

شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ

زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت

 

 

 

 

چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:عبد خدا,حاج اسماعیل دولابی, :: ::  نويسنده : محمدرضا

امام حسن مجتبی (ع) فرمود:
"خدا عبدش را در خلقش مخفی کرده است

یعنی قشنگ‌ها را مخفی کرده است؛
شما احتیاطاً به همه‌ی خلق احترام بگذار، سلام کن، شاید به عبدِ خدا برخورد کردی!!!

حاج محمد اسماعیل دولابی

یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:ظهور, :: ::  نويسنده : محمدرضا

 

بیا که خسته اند جمعه های انتطارمان

بیا که جمعه هم گذشت دیر شد قرارمان

تمام روزنامه های شنبه تیتر می زنند

                                     تو آمدی و سبز شد ترنم بهارمان

 

(اللهم عجل لولیک الفرج)

سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:شعر, :: ::  نويسنده : محمدرضا

شبیه شمع چکیدن به تو نمی آید
و مرگ را طلبیدن به تو نمی آید

خودت بگو که مگر چند سال داری تو
جوانِ شهر، خمیدن به تو نمی آید

هزار بار نگفتم نیا به دنبالم
میان کوچه دویدن به تو نمی آید

فقط بلند مشو چونکه زود می افتی
 بدون بال پریدن به تو نمی آید

تلاش کن که دو چشمی مرا نگاه کنی
 چنین ندیدن و دیدن به تو نمی آید

چه خوب بود فقط گوشواره می افتاد
 چه کرده اند شنیدن به تو نمی آید

تکان نخور قفس سینه ات تکان نخورد
 نفس بلند کشیدن به تو نمی آید

بمان که دخترمان را خودت عروس کنی
به آرزو نرسیدن به تو نمی آید

چه با دو دست رئوفانه ات، چه با یک دست
 بباف پیرهنت را، حسین منتظر است

درباره وبلاگ

عمرتان دارد می گذرد حواستان هست؟! به کجا می روید؟چه کار می کنید؟ هر کاری می کنید مواظب باشید!! خدا می بیند!!
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان انشا:موضوع آزاد و آدرس ensha.azad.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 53
بازدید دیروز : 49
بازدید هفته : 142
بازدید ماه : 139
بازدید کل : 127733
تعداد مطالب : 108
تعداد نظرات : 210
تعداد آنلاین : 1